آکنده ام از طعم گس لبهایت
دوریّ و پُرم از هوس لبهایت
بگذار لب مرا به آتش بکشد
آتشکده مقدّس لبهایت
آکنده ام از طعم گس لبهایت
دوریّ و پُرم از هوس لبهایت
بگذار لب مرا به آتش بکشد
آتشکده مقدّس لبهایت
">جز دوز و کلک متاع بازارش نیست
از تنبلی و مفتخوری عارش نیست
عمریست سوار کول مردم شده است
آن کس که به اندازه خر بارش نیستمجذوب صدای بلبل عشق تو است
شعر و غزلم تسلسل عشق تو است
آغوش و دهان و بستر اشعارم
هر صبح پر از عطر گل عشق تو است
آزادی و آن بال و پری است که نیست
امّید رهایی و دری است که نیست
گاهی همه شهر و قشنگی هایش
در اصل همان یک نفری است که نیست
سرچشمه اشعار و پَر و بال من است
درمان و دلیل خوشی حال من است
یک بوسه ات ای منبع شادی و نشاط
آذوقه ماه و هفته و سال من است
موسیقی دلنشین و در گوش منی
شعری و تمام عمر تنپوش منی
چون موج که می گریزد از ساحل خود
دور از من و روز و شب در آغوش منی
دیریست که در دست تو جز چوبی نیست
در چنته تو متاع مرغوبی نیست
ای شیخ برای منع از کشف حجاب
ترساندن مردم روش خوبی نیست
در قایق سوراخ نشستیم همه
غرق لجنیم و خودپرستیم همه
در وضعیت بَدی که پیش آمده است
با شیخ شریک جُرم هستیم همه
زیباست به ترس و لرز پایان دادن
با خنده ی تو به زندگی جان دادن
در ساحل عاشقی دویدن با تو
سرخوش شدن و گوش به باران دادن